• شاخصههای اخلاق اجتماعی را توضیح دهید و اینکه در جامعهی ایرانی چه علل و عواملی باعث ضعف اخلاق اجتماعی میشود.
اظهارنظر در چنین مسائل ملی و فراگیری نیازمند یک تحقیقات گسترده، میدانی و تحلیل ابعاد مختلف است تا در نهایت مشخص شود که ما امروز دچار ضعف اخلاقی هستیم یا خیر؟ اینطور نیست که صریح اظهار نظر کنیم. معتقد هستم که جامعهی ایرانی در یک سری سلسله مسائل در شرایط اوج اخلاق قرار دارد و بسیاری از ارزشهای اخلاقی(دینی، اسلامی و ایرانی) توسط عموم ایرانیها مورد اهتمام و جزء برنامههای اصلی زندگی مردم است.
در مواردی نه تنها دچار ضعف اخلاقی هستیم که میتوان گفت در حضیض اخلاقی قرار داریم.
در پستترین نقاط بیرعایتی و بیتوجهی به سر میبریم و از آنجا که معمولاً امور منفی بروز و ظهور بسیار و آزاردهندگی دارد؛ معمولاً کسانی که دغدغههای اخلاقی دارند به این نتیجه میرسند که باید نسبت به این نکته های منفی توجه کرد و این مسائل را حل کرد. سپس قضاوت رفته رفته به این سمت میرود که پس جامعهی ایرانی دچار ضعف اخلاق است و نسبت به این ضعف باید توجه ویژه کرد. لذا نباید در طرح مسئله ضعف اخلاق در جامعه، دچار سیاهنمایی مطلق شویم. ممکن است، دستهای پشت پردهای در داخل و خارج از کشور نیز برای این قضایا باشد که بخواهند بگویند، جامعهی ایرانی به انحطاط کشیده شده است. دشمنان به موازات برنامههای نظامی و اقتصادی، برنامههای فرهنگی نیز دنبال می کند. جزء مهمترین برنامههای دشمن القای مسئله ضعف اخلاقی در جامعه است. از این رو نباید به خواب غفلت برویم و بگوییم که هیچ مشکلی نیست و نه از آن طرف اغوا شویم. بعضی از جوامع در خیلی از مشکلات اخلاقی که نسبت به ما مطرح میکنند، خودشان خیلی عقبتر هستند ولی اینها یک نوع فرافکنی است، برای اینکه چشم ملل دیگر را ببندند و متوجه مشکلات کشورهای دیگر نکنند، آنها این نسبتها را به این مللی میدهند که احیاناً در بخشهایی در اوج اخلاق هستند.
ضعف اخلاقی برای تمام ملتها و به خصوص برای ملت ایران که ریشهی ایرانی و مسلمان بودن آن، آبشخورهای قوی اخلاقی دارد، حتی یک مورد از ضعف اخلاقی بسیار است. حتی یک مورد ضعف اخلاقی نیز آزاردهنده است که نسبت به این موضوع باید تدابیری اندیشیده شود و پرداختن به این مسائل از این جهت ضرورت دارد.
بخشی از قضاوتها در مورد ضعف اخلاقی در سایهی مقایسهی کشور ایران با بعضی از کشورها صورت میگیرد و به نوعی سوگرایانه اینطور مطرح میشود. مانند این که کشور الف یا کشور ب چنین ویژگیهای خوبی را دارند و ایران این نقطه ضعف را دارد. این در حالیست که باید در تحلیلها به این نکته توجه کرد چرا که بعضی از مقایسه ها به حق و کارشناسی شده نیست. در بررسی ضعف اخلاقی جامعه باید شاخصه ها و معیارهای ارائه شود و بر اساس آن فاصله ها و جایگاه اخلاق مورد بررسی قرار گیرد.
غربیها در این مسائل یک تسهیلکنندهای به عنوان معیار نسبی قرار داده اند. یعنی گفتهاند ما برای اینکه تشخیص دهیم یک فرد انسانی دچار ضعف اخلاقی هست یا خیر؟ باید ببینیم که خود او چه چیزی را ضعف اخلاقی میداند؟ مانند اینکه نظر خود فرد را در مورد لباسی که پوشیده است را جویا می شود تا آن شخص خودش قضاوت کند که این نوع پوشش اخلاقی است یا خیر؟ اگر بگوید، مشکلی ندارد و همه این را میپسندند، بنابراین برچسب میخورد که این انسان اخلاقی است، چون به آن چیزی که میپسندند و خودش اخلاقی میپندارد، عمل میکند. این در حالیست که در رویکردهای ایرانی و اسلامی، معیار و خطکشهای ثابت از نظر عقلی و اخلاقی برای اندازه گیری وجود دارد. آیات قرآن، روایات و احادیث ما مشحون از این ارزشها و معیارها و مباحث اخلاقی و تربیتی است. ضمن اینکه علما و محققان نیز کتابهای مستقل در مباحث روایی- اخلاقی یا مباحث اخلاقی مبتنی بر آیات و روایات نوشتهاند که اینها هم به راحتی قابل دستیابی است و ما پیچیدگی بسیاری در پیدا کردن اخلاق اسلامی نداریم.
وقتی جامعهی امروز را مطالعه می کنیم، شاهد نگرشهای عمومی و معرفتهای کلی برخاسته از عقل، سنتهای ایرانی - اسلامی و آموزههای دینی هستیم که این موارد را اخلاقی می دانیم. مانند رسیدگی و کمک افراد جامعه به فقرا، صلهی رحم و سرکشی از خانواده ها و سایرموارد که اینها بخشی از سبک زندگی ایرانی است. متأسفانه هر چه گرایش های مدرن زندگی امروزی بیشتر میشود و افراد به سمت شهرنشینیهای بزرگتر میروند، آثار این نوع سبک زندگی ها کمتر میشود. زمانی که به دوران عقب تر و سنت های گذشتگان باز می گردیم. در قبایل، روستاها و شهرهای کوچکتر شاهد خصوصیات اخلاقی بیشتر و روابط بهتری هستیم. همچنان همان حس نوعدستی و کمک به یکدیگر در کشورمان وجود دارد، زمانی که حادثه ای از زلزله و سیل رخ می دهد سایر افراد جامعه به کمک هم نوعان خویش می روند.
همانگونه که آسیبشناسی ضعف اخلاقی در جامعهی ایرانی مطرح می شود باید «ویژگیهای مثبت اخلاقی جامعهی ایرانی» نیز مورد بررسی از زوایای مختلف قرار گیرد. مانند عنوان «همسایهداری در ایران» که بررسی شود چقدر از مردم ایران نسبت به همسایههای خویش با چه ویژگیها و چه روشهایی برخورد میکنند. هر چه این نکات مثبت بیشتر معرفی شود به تقویت اخلاق در جامعه و الگوگیری از روش های خوب گذشته کمک خواهد کرد.
مصادیق ضعف اخلاق نیاز به تقسیم بندی در مسئولان، غیرمسئولان و مردم عادی دارد. کسانی که به نوعی مسئولیت رسمی ندارند اما در شأن و شئوناتی هستند که ما نام آن را در کل اصناف و کسانی میگذاریم که کارهایی را به عهده گرفتهاند، حالا این صنف میتواند کاسب و بازاری، پزشک، مهندس، کارمند یا روحانی باشد. بعضی از اینها خود مردم عمومی هستند. به نظرم در هر سه دسته ضعفهای جدی وجود دارد. در بخش مردمی و اصناف ضعف های مشترکی، بیشتر مطرح است و در بخش مسئولان نیز کمابیش این قضایا وجود دارد.
مسئلهی دورویی و نفاق از جمله مسائل ضعف اخلاقی است که ما دچار آن هستیم، که امروزه احساس میشود. بخصوص در حکومت دینی این آسیب، بسیار ممکن است اتفاق بیافتد. برای اینکه خودشان را متدین و دلسوز مردم نشان دهند، تظاهری می کنند چه بسا از ضعیفترین ویژگیهای اخلاقی، رنج می برد.
استفادهی تجاری از دین و اخلاق نیز مورد بعدی است.بعضی افراد فکر می کند، اگر تظاهر به دینداری و اخلاق مداری کنند، احیاناً میتوانند بهتر نفوذ کنند و پول و مقام بیشتر کسب کند.
بحث رشوهخواری و رشوه دادن و به نوعی دزدی به این معنا است. به خصوص در بین مسئولان ما بحث تقلب و فریبکاری امری است که ممکن است موارد و مصادیقی داشته باشد و مردم به این شکل مطرح میکنند. کسی که روی صندلی مینشیند، مسئول است و وقتی بین مردم میآید، جزء عموم مردم است. بنابراین تقلب و فریب، دروغگویی، حرصورزی و طمعورزی هم میتواند جزء این موارد باشد.
قانونگریزی یا فرار از قانون از دیگر مسائلی است که در گاهی در مردم وجود دارد. اکنون این قانون میتواند قانون ملی، دینی، قانون رسمی کشور یا قانون محلی باشد. یعنی در واقع یک نوعی بیتوجهی به قانون وجود دارد که اگر کسی میبیند، رعایت میکند و اگر جایی راه فرار دارد، فرار میکند، فرار مالیاتی یکی از همین مصادیق است. مانند اینکه در چراغ قرمز میگویند اگر پلیسی بود، میایستم و اگر نبود، رد میشوم. سمبل فرار از قانون ما واقعاً در بحث رانندگی سمبلیک است. ممکن است ما فرارهای قانونی بزرگتری داشته باشیم. همه در این زمینه به نوعی بیرعایتی داریم و همهی ما هم از این قضیه رنج میبریم و معتقد هستیم که غربیها، قوانین منظمی دارند، حتی در طیف روشنفکری ما و بزرگان روشنفکر، این مقایسه را انجام می دهند.
تجملگرایی، مصرفگرایی، چشم و همچشمیها، بیحیایی و بیعفتی و سایر موارد از جمله مسائل در ضعف اخلاق است.
فرد اخلاقی، فردی است که این مصادیقی که عموم مردم از آنها، رعایت اخلاق را میفهمند و رعایت نکردن اینها را بیاخلاقی میدانند، رعایت میکنند. مثلاً در نگاه فلاسفهی اخلاق چه بحثی مطرح است؟ و رویکردها در نگاه اسلامی چیست؟ و شاخصهای اخلاقی را از آنها پیدا کنیم. ما الفبای اخلاق را میدانیم، مثل اینکه ما میدانیم که چطور باید زندگی کنیم، منتها این موارد هم شاخصهای اخلاق و هم شاخصهای بیاخلاقی هستند و تمام اینها میتوانند معیار و منات ما باشد برای اینکه ببینیم جامعهی ایرانی واقعاً اینها را رعایت میکند یا خیر؟ باید قضاوت شود.
گاهی اوقات عدهای هستند که لباس مدرن میپوشند. مثلاً غربگرایی و یا روشنفکری و امثال اینها، مدعی هستند که ما در تبعیت از سبک غربی به مباحث اخلاقی اهمیت بیشتری میدهیم، منظمتر و مرتبتر هستیم ولی خودشان مصادیق ضداخلاق از زاویهای دیگر هستند.
ما امروزه طیفی داریم که این طیف یا عنوان ضد انقلاب دارند و یا بیتوجه به مسائل انقلاب هستند و یا به هر شکلی در یک طیف دیگری قرار میگیرند و شاید خودشان یک برچسبی میزنند که ما طیف مدرن هستیم. بقیه املها، مرتجعها و عقبافتادهها هستند.
بی توجهی به ارزش های یک کشور نیز ازجمله ضعف های اخلاقی است. وقتی در یک کشوری، انقلابی صورت میگیرد و تعدادی در مسیر این انقلاب به شهادت میرسند. بیش از 200 هزار از جوانان این کشور خون میدهند و این جانفشانی ها، امنیت این کشور را حفظ کرده است و حتی در سایهی امنیت این کشور زندگی می کنند. آیا واقعاً این، ضداخلاق نیست که قوانین کشور و ارزشهایی که آن شهدا دنبال میکردند را زیر پا گذاشت؟ این موارد نیز جزء مصادیق هستند و نیاز به تحلیل دارند.
اخلاق در واقع یک رشد است و بیاخلاقی یک انحطاط، یک عقب افتادن است. فرض کنید در یک کاروانی چند نفر از کوه بالا میروند، عدهای جلو میروند و کارشان را انجام میدهند، شما معمولاً با اینها کاری ندارید، مگر اینکه خیلی افراطی باشند و سریع بدوند، جلوی آنها را میگیرید و میگویید ندوید، خسته میشوید. وقتی از کوه بالا میروید نمیتوانید ادامه دهید، اما سعی میکنید به کسانی که عقب افتادهاند، کمک کنید. در مسائل اخلاقی میتوان گفت کسانی که عقب میافتند و به نوعی دچار انحطاط میشوند قاعدتاً کسانی هستند که مسئولینی که به دنبال حل این قضیه و راهبری این کاروان هستند، اینها را مورد بیتوجهی قرار میدهند. ما در مسائل اخلاقی نیازمند توجه و راهبری هستیم، نمیتوانیم بگوییم که اخلاق جامعه به صورت اتوماتیک اتفاق میافتد و انحطاط اخلاقی نیز خودش اتفاق افتاده و به ما ارتباطی ندارد. انحطاط در اثر بیتوجهی است و رشد نیز نیاز به زمینهسازی و هزینه دارد.
دشمن، نه تنها دشمن سیاسی، دشمن به معنای عام کلمه و از جمله کسانی که واقعاً درصدد ضربه زدن به نظام، فرهنگ ایرانی و وجود ایرانی هستند، برای مسائل فرهنگی، اخلاقی و تربیتی ما برنامه دارد. ممکن است در جاهایی حتی خودشان هم به این نتیجه رسیده باشند که مثلاً سبک زندگی که در غرب دارند، آزاردهنده و به درد نخور است. اما حداقل این است که این را تجربه کردهاند و آن را به عنوان یک نسخهی مخرب به ما القاء خواهند کرد. بسیاری از سبک زندگی ما برگرفته از فرهنگی است که به ما القاء شده است. اینکه روستاهایمان را تخلیه کنیم، شهرنشینیهای بزرگتر درست کنیم، در شهرنشینیهای بزرگتر، سیستمهای زندگی و آپارتماننشینی ما اینطور باشد، خیابانکشیهای ما، استفاده افراطی از وسایل مدرن بیشتر شود و مصرفگرایی و تجملگرایی، بیشتر شود. پس اصل برنامهریزی تدریجی، آرام و مخفی دشمن در مسائل فرهنگی یکی از علل است.
کار دیگری که دشمن میکند، ایجاد غفلت است. ما در آموزههای دینیمان داریم که یکی از کلیدواژههای عقبافتادگی انسان غفلت است و بر اساس آیه 179 سوره اعراف «أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ» غفلت باعث میشود که انسان در حد حیوانات و پستتر از آنها قرار بگیرد. این مسئله در تمام موارد از جمله در بُعد فرهنگی، کلامی و توحیدی، غفلت از خالق هستی، غفلت از توحیدمحوری ممکن است اتفاق بیافتد. غفلت از آموزههای دینی و ارزشهای مثبت در اثر سرگرم شدن در سایر مسائل زندگی است. لاابالیگری در لباس مدرن یکی از ترفندهای دشمن است، یعنی دشمن ظاهر قضیه را مدرنگرایی تلقی میکند اما در محتوا و هستهی کار لاابالیگری است، بحث بیحیایی، برهنگی و حتی در ارزش دانستن ارزشها، یعنی بیقیدی اینکه مهم نیست که اینطور یا آنطور باشد، چه بخوریم، چه بپوشیم، چطور زندگی کنیم، چه حرفی بزنیم، چه مکتبی داشته باشیم و چه نوع ایدهای را دنبال کنیم، به نوعی لیبرالیسم در تمام این زمینهها وجود دارد که به نظرم، یکی از مسائل است. القاء آن فرهنگ بیگانه در لباس گمراهکنندهاش، چون فرهنگ بیگانه خودش نقطه ضعفهای جدی دارد.
یکی از نکات مهم و عللی که ما دچار ضعف اخلاقی میشویم، بیاهمیت جلوه دادن مسئلهی اخلاق است. در مرتبهی دوم قرار دادن مبحث اخلاق، دست دوم کردن موضوع اخلاق در جامعه است. ما متأسفانه حتی در آموزههای دینیمان نیز دچار این مشکل هستیم. یعنی در آموزههای دینی وقتی شما رسالهی توضیح المسائل را به دست مقلد میدهید برای اینکه زندگیاش را بر آن اساس بچیند، از مسائل مناسک و اعمال شرعی شروع میکنید، البته اینها در جای خودشان هم اهمیت دارند، اما کمتر و کمتر توضیح المسائلی داریم که مستقل باشد یا همراه چنین توضیح المسائلی باشد که بگوید در زندگیتان نیز اخلاقی عمل کنید. یکی از بزرگان از مراجع تقلید(آیتالله مظاهری در اصفهان)، ابتکار عملی به خرج داد و بخشی از توضیح المسائل را به مباحث اخلاقی اختصاص داد. این رساله حداقل این پیام را داشت که من همان مقدار که به نمازم اهمیت میدهم، همان مقدار هم باید به دروغگویی و راستگویی اهمیت دهم.. اینها دو بُعد دارد؛ یک بُعد شرعی و حلال و حرامی از بُعد تکلیفی و شریعت دارد و یک بُعد هم بُعد اخلاقی قضیه است. بر اساس تعاریف عمومی، اخلاق را تعاملات مردم، ارتباطات و صفات و ویژگیهای شخصیتی در نظر میگیریم. در واقع بیاهمیت جلوه دادن جایگاه اخلاق و به تبع آن بیتفاوت جامعه به اخلاق است.
اخلاق نیاز به آموزش دارد و اتوماتیک اتفاق نمیافتد. بیاخلاقی عقبماندگی و انحطاط است و مردم به صورت طبیعی ممکن است عقب بیافتند، پس باید آموزش ارائه شود. برای اینکه رشد را در جامعه ایجاد کنیم نیاز به تقویت بدنه آموزش و پرورش داریم تا نسبت به این قضیه اهتمام داشته باشد. حتی در دین هم همینطور است. اگر بخواهد خود دین نهادینه شود باید آموزش ارائه شود، آموزش و تربیت بر اساس مباحث فرهنگی اهمیت دارد. ما اگر مشکلات اخلاقی را در نسل دانشآموزی و دانشگاهی خودمان میبینیم، باید فی المجلس اینها را دنبال کنیم تا تربیت کنیم.
مظلوم واقع شدن مسئلهی امربهمعروف و نهیازمنکر در سایهی بیتفاوتی جامعه از دیگر مسائلی است که باید مورد توجه قرار گیرد. در تعریف این مفهوم، در مبهم بودن روشهای آن، در بحث حمایت قانونی و اجتماعی و در تمام ابعاد دچار مشکل هستیم. به محض اینکه میگوییم امربهمعروف و نهیازمنکر ذهنمان به مسئلهی رعایت حجاب خانمها میرود و بعد هم اینکه آن خانم بدحجاب هم به ما جواب دهد که شما مشکلات اقتصادی کشور را حل کنید. یکی از سادهترین راهکارهای نهادینه سازی امربهمعروف و نهیازمنکر، استمرار برنامههای صداوسیما،استفاده از ظرفیت فضای مجازی، سطح تبلیغاتی شهری و عملکرد مسئولان است.
یکی دیگر از علت های ضعف اخلاق، علل تقدم تنبیه و برخورد نسبت به تربیت و آموزش است. بیش از آنچه که به آموزش و پیشگیری، یاد دادن و تربیت کردن توجه کنیم، منتظر اتفاق مسئله و مقابلهی تنبیهی و پلیسی با آن هستیم.
یک نکتهی خیلی مهم در علل و عوامل بحث، روشن نبودن ضوابط و کدهای اخلاقی است. غربیها تعبیری تحت همین عنوان کدهای اخلاقی دارند، میگویند اگر ما در سازمانی 10 نفر هستیم و میخواهیم کار کنیم، روشن و دقیق بگوییم که هر کدام از این افراد چه مسئولیتهایی دارند و چه کارهایی باید بکنند، چه ساعاتی، چه کارهایی را باید انجام دهند، اگر انجام ندادند چه میشود، شفاف و روشن شود. اگر ما در مسائل اخلاقی، معیارهای مشخص خودمان را نداشته باشیم، ندانیم دقیقاً چه تعاملاتی باید انجام دهیم، در این صورت مخاطب را دچار سرگردانی میکنیم.
• میتوان گفت در تدوین نظاموارهی اخلاقی ناظر به بسترهای فعالیتی، شغلها، این کارها را انجام دهیم.
شاخصه های اخلاقی ذیل منشورهای اخلاقی است، ولی منشور اخلاقی باز اصول کلی هستند. مثل رعایت شئونات اخلاقی، اسلامی، رعایت شئونات بیمارستان، رعایت شئونات این اداره. باید اینها به صورت جزئی مشخص شود. یعنی در آن منشور، کد و ضابطه باید قاطعیت باشد، یکی اینکه مسئولیت مشخص باشد، یعنی هر کسی بداند که باید چه کاری را انجام دهد. اینکه عواقب تنبیهی هم اگر لازم است ذکر شود.
• بر اساس تحقیقات صورت گرفته یکی از عوامل اصلی ضعف اخلاق درجامعهی ایرانی به عدم تطابق عمل کارگزاران نظام و برخی دینداران با گفتههایشان برمیگردد، چقدر این موضوع را قبول دارید و لطفاً توضیحاتی بفرمایید و اینکه چه راهکارهایی را برای حل این مشکل پیشنهاد میکنید؟
در جامعهی اسلامی، الگوی عملی مسئولان است. مسئولان جامعه بر اساس اصول جامعهشناختی، بر اساس آموزههای دینی، بر اساس تجربهی 40 سالهی ما، یعنی شما از هر زاویهای وارد شوید، تأیید میکند که عمل مسئول (محلی، استانی و ملی) میتواند در ریزترین موارد سبک زندگی مردم تأثیرگذار باشد. بعضی تأثیرات مستقیم دارد، مثل تأثیر اعتماد و بیاعتمادی، بعضی تأثیر غیرمستقیم دارد، مثل نماز خواندن مسئول که ممکن است تأثیر مستقیم در نماز خواندن من نداشته باشد ولی اگر من به آن مسئول عشق بورزم و بدانم که او الگوی من است، بعداً که به زندگی شخصی او وارد میشوم. مانند داستان حاج قاسم که اتفاق افتاده است، من به موارد زیادی در این چند روزه برخورد کردم که افرادی بودند که اصلاً از انقلاب نمیگفتند و اصلاً یاد شهدا برای آنها اهمیتی نداشت، ولی گریه کردند و سوختند بابت کسی که به او اعتماد داشتند، میدانستند که او کسی است که برای امنیتشان جانفشانی کرد و ذرهای هم برای خودش نمیخواست. عمل یک مسئولی اینطور تأثیر دارد و ما امروز میبینیم که چنین اتفاقی در جامعهی ما افتاد که یک فردی که مسئولیت سنگین نظامی داشت و فرماندهی ارشد نظامی کشور بود، عمل او مستقیم روی نسل جوان ما تأثیر گذاشت. ایشان وصیت می کند که روی قبر من بنویسید: سرباز اسلام، قاسم سلیمانی.
به نظرم، این بحث عمل مسئولان و الگو بودن را اینطور تحلیل نکنیم که مسئولین بگویند که ما چه اثری داریم و یا چه کسانی به ما توجه دارند. مردم ذرهبین برداشتهاند و ثانیه به ثانیه عمل مسئولان را چک میکنند. اگر امروز انقلاب پابرجا است و اگر امروز مردم همچنان با انقلاب هستند، به این دلیل است که زندگی رهبر معظم انقلاب اسلامی را نیز چک میکنند و شاید عمدهترین امیدشان به همین است که وقتی میبینند رهبرشان میتواند از این حکومتی که در اختیار او است که تنها حکومت ملی نیست و یک محبوبیت جهانی و فرامنطقهای دارد. ولی در زندگیاش آنقدر ساده و بیتوجه به امر دنیا است و برای مردمش دلسوزی میکند و وقت میگذارد، وقتی اینها را میبینند بالأخره هنوز ارزشهایی در دلشان زنده میشود و به این شکل این اتفاق میافتد.
شاید یکی از علل عمدهی ضعف اخلاقی امروز جامعهی ما در ابعاد ضعیف همین نکات است و اتفاقاً همین موارد ضعف هم بروز میکند، یعنی مثلاً مسئلهی بیاعتمادی، تقلب، رشوه یا دزدی در مردم بروز میکند، چون اینها همین چیزها را در مسئولان میبینند. وقتی میشنوند که فلان مسئول بانکی، پول را برداشت و فرار کرد، برخورد شد یا نشد. دوباره یک مسئول دیگری از بانک همین اقدام را میکند. مردم میگویند: ما هم باید ظاهراً به فکر اختلاس، یک مسابقهی مالی و یا پساندازی باشیم و از راه حلال و حرام یا هر طوری که شده انجام دهیم و احساس عقبماندگی میکنند. ولی اگر 10 مورد اتفاق بیافتد که مردم احساس کنند که چنین فداکاریهایی شده است، تاثیرگذار خواهد بود. البته در کنار تمام عوامل خارجی و داخلی، عوامل فردی و درونفردی انسانها نیز از عوامل ضعف است، هوس و شیطان نیز هستند که اینها بحثهای معرفتی کار است و باب خودش را دارد که مستقلاً نسبت به آنها باید بحث شود.
بحث اخلاق و دین و رابطهی آنها با هم، ضمن اینکه باید بگوییم اینها با هم مرتبط هستند اما بالأخره دو مفهوم جدا هستند، لذا ما میگوییم دین شامل اعتقادیات، اخلاقیات و احکام میشود. هر چند در یک تعریفی میتوانیم دین را شامل اخلاق هم بدانیم، یا اصلاً مترادف بدانیم.
حکومت در مبحث اخلاق باید دخالت کند. حساسترین کاری است که اتفاق میافتد عمل خودشان به توصیه های اخلاقی است.
نهجالبلاغه بخشی از فرمایش ها و خطبه های امیرالمؤمنین(ع) عمدتاً در زمان حکومت است که به توصیهی اخلاقی و دین و راه زندگی پرداخته است. حکومت در راس، به صورت مستقیم و غیر مستقیم باید دخالت کند. اصلاً اگر شما بگویید حکومت نباید در اخلاق دخالت کند، به این معنا است که حکومت نباید در آموزش و پرورش دخالت کند، یعنی ما آموزش و پرورش نداشته باشیم، فقط یک دستگاهی درست کنید که اینها یکسری اطلاعات را به دانشآموزان منتقل کند و اینها هم از طریق کامپیوتر بخوانند و تمام شود. اگر کار آموزش و پرورش شخصیتسازی، تربیت انسانها و پرورش روحیهی اخلاقی است، قطعاً وظیفهی اصلی حکومت این است که در اخلاق به خصوص اجتماعی دخالت کند، منتها با این قید باشد که اولاً «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم» و بعد هم توصیههای اخلاقی و ورود به آموزههاست. اگر ما در رأس حکومت و در عناصر حکومتی تا مراتب پایینتر یک دهیار، افرادی را داشته باشیم که مسائل اخلاقی را رعایت کنند، سپس نیازی به خیلی از توصیهها نداریم. مردم همین را دنبال میکنند و لذا امیرمؤمنان(ع) نسبت به عمل خلاف اخلاقی والی خودش حساسیت شدید نشان میدهد.
شخص مسئول باید به گونهای زندگی کنند که به عنوان الگوی مردم قرار گیرد. هر قدر اختیارات و قدرت افراد بیشتر، مسئولیت نیز به همان مقدار بیشتر خواهد شد.اگر کسی میتواند مرکز فرهنگی و یا رسانه ای ایجاد کند، باید این کار را انجام دهد و مردم را به مسائل فرهنگی و اخلاقی هدایت کند.
حکومت باید در مسئلهی رشد اخلاقی جامعه که بخشی از رشد ملت است، اقدام کند. کشورهایی که تفکرات لیبرالیستی دارند قوانین وارد میکنند و اینکه ما باید چه ارزشهایی را دنبال کنیم، ارزشهای با اولویت ما کدام هستند، اینها را پیدا کنیم و به نسل آینده منتقل کنیم.
تضعیف اخلاق از نظر امنیتی چه تأثیرات منفی در جامعه دارد؟
وقتی مسئلهی امنیت را مطرح میکنیم، شاید ذهنمان مستقیم به سمت مسائل نظامی و انتظامی و احیاناً خطرات فیزیکی ملموس برود، مثل کشتن افراد، ترورها، دزدی، کسی در خیابان به کسی چاقویی بزند و بیشتر جنبههای فیزیکی قضیه را مدنظر داریم. البته اینها نیز مهم هستند، یعنی جامعهای که امن نباشد، چه ناامنیهای داخلی و چه ناامنیهای تهدیدکنندهی بیرونی را داشته باشد، این جامعه آرامش ندارد، سکون و ثباتی ندارد و همواره دچار ترس است، بیبرنامگی در آن ایجاد میشود و نمیتواند آیندهنگری کند، اولین مسئلهی جامعه همین خواهد بود.
اما مسئلهی امنیت با تمام اهمیتی که دارد، به نظرم معنای آن فراتر از یک امنیت فیزیکی است. مثلاً شما در منزل نشستهاید و زندگی میکنید، همسایهها سروصدا دارد، مبلها را جابهجا میکنند، ممکن است شما یکی، دو بار تذکر دهید، ولی از نظر روحی آزرده هستید.
اگر فضای اجتماعی به گونهای باشد که شما احساس امنیت ارزشی و اخلاقی نکنید. وقتی وارد خیابان میشوید با کاسب محل، با اداره، با مدرسه، محل کار و امثال اینها یک فضای آرام اخلاقی و با تعاملات مناسب انسانها نخواهید داشت.
این مسئلهی امنیت اخلاقی اگر اتفاق بیافتد، این تبعات را خواهد داشت. یعنی یکی از مشکلات مهمی که معمولاً در صحبتها مطرح میشود که می گویند اعصاب مردم خراب است، این مسئله عوامل مختلفی دارد.
امنیت مستلزم حضور افرادی با این ویژگیهای اخلاقی است، حالا شما این امنیت را در فضای نظامی و انتظامی ببینید و بعد وارد مسائل اخلاقی شوید، یکی اینکه حضور آن افراد فداکارانه و صادقانه باشد، در برابر مزد و چشم و همچشمی و خیانتکارانه نباشد. مثلاً میگویند به کشور حمله شده و ما به افرادی نیاز داریم که سریع به مرز بروند، فداکار و صادق باشند و نگویند که وقت ندارم، یعنی همه جانبه از نظر زمانی و همه چیز باشد، چنین افرادی امنیت میآورند.
حاج قاسم شخصیتی اینگونه داشتند، فداکار و صادق و همه جانبه به میدان آمد. حالا اگر حاج قاسمها نبودند ما مشکل نظامی و انتظامی پیدا میکردیم و اغتشاشات و امثال آنها اتفاق میافتاد. حالا شما همین مسئله را در مسائل اخلاقی و تربیتی جامعه بیاورید. اگر در مسائل اخلاقی و تربیتی جامعه، افرادی حداقل اینطور حضور نداشته باشند که همه جانبه، صادقانه، فداکارانه و با توجه به سرعت عمل در فضای اخلاقی و تربیتی جامعه نباشند، قطعاً بدانید که این جامعه از بُعد اخلاقی و تربیتی در معرض ناامنی قرار میگیرد.
• بله، اگر روند فعلی ادامه پیدا کند در آینده چه خواهد شد.
اگر در جامعه افراد اخلاق مدار را نداشته باشیم، حتماً روند جامعهی ما دچار مشکل خواهد شد. امروز یک مقداری مشکلات داریم و فردا بیشتر خواهد شد. اما به این معنا نیست که ما ناامید باشیم و فکر کنیم در سرازیری هستیم. حوزه، دانشگاه، مراکز فرهنگی و پیش از آنها مسئولان ما واقعاً این را مدنظر قرار دهند که ما نیازمند اولویتبخشی به مسائل اخلاقی هستیم و این را جزء دستور کار قرار دهند. شاید اگر مثلاً یک وزارت اخلاق هم داشتیم کم بود که به این مسائل بپردازد. غربیها برای ادارهی زندگی دنیوی خودشان تلاش کردند که این مسائل را حل کنند، حالا بر اساس ارزشهای خودشان بود. البته ارزشهای آنها لیبرالیستی است و میگویند: آن فرد برای خودش زندگی میکند و شما هم برای خودتان زندگی میکنید و کاری به هم نداشته باشید. ما هم در ارزشهای دینی خودمان باید نسبت به این قضیه اهتمام داشته باشیم، یعنی بگوییم مسائل ارزشی اسلامی چیست؟
عمل مسئولان ما در رأس راهکارها است. در حکومت اسلامی و در سابقهی سبک زندگی ایرانی و اصلاً در رابطهی کلی مردم در هر منطقهای تفاوتی ندارد، منتها ممکن است چون سبک زندگی ما ارزشیتر است، بیشتر نمود داشته باشد که عمل مسئولان ما تأثیرگذار است، ممکن است عمل مسئولان در بعضی از کشورها آنطور نقش نداشته باشد. حتی بعضی از کشورها هم نسبت به این قضایا توجه دارند، در ظاهر هم که شده فلان وزیر اگر اشتباهی میکند بلافاصله استعفا میدهد.
جامعهی ما نیاز به آموزش و تربیت اخلاقی دارد، یعنی باید شناخت و انگیزهی جامعه در مسائل اخلاقی و تربیتی ارتقاء پیدا کند، هم باید ارزشها به درستی تبیین و حمایت شوند.
متأسفانه گاهی اوقات ما دچار مظلومیت میشویم، امروز مثلاً اگر در مجموعهای کسی مقداری بیشتر رعایت کند، تعبیر این را دارند که؛ امروز بچه مثبت شدید؟ بچه مثبت بودن ارزش یا بیارزشی است؟ اگر ارزش است چرا باید طنز شود و مورد حمایت قرار نگیرد؟ جامعهی ایرانی و به خصوض نسل آیندهی آن باید با ارزشهای بومی خودش آشناتر شود و روی اینها کار شود، نه تنها آموزش داده شود، یعنی باید در ضمن آموزشها کار تربیتی صورت بگیرد. ممکن است کتابهای درسی ما مملو از مطالب ارزشی باشد اما تعامل معلم یا مدیر مدرسه با دانشآموز هم به همین منوال است؟ آیا سیر تربیتی مدرسه هم همینطور است؟ مثلاً دختربچههای ما در بعضی از مدارس خیلی شدید باید مقیّد باشند که حجاب را رعایت کنند، در شهر قم این مسئله وجود دارد که چادر جزء قوانین و ضوابط پوشش بعضی از مدارس است. اما برخی از این بچهها به محض اینکه از مدرسه بیرون میآیند و در مجموعهی دیگری قرار میگیرند، چادر که هیچ، حجاب را هم رعایت نمیکنند. اینها تربیت نشدهاند، در اینجا یک نوعی زور اینطوری گذاشته شده و القائی به او شده که باید اینطور انجام شده است ولی نتوانستیم شخصیت او را پرورش دهیم. ارزشهای ما باید برای نسل آینده تبیین و در وجود اینها راسخ شود و لذا نقش مهم و اساسی آموزش و پرورش جزء مواردی است که اهمیت دارد.
نقش مهم صداوسیما و خانواده هم از چیزهایی است که باید توجه شود.
یکی از چیزهای دیگر هم این است که سیاست کلان جهانیسازی و رفتن به سمت دهکدهی جهانی موجب شده که طراحان این مسئله رفته رفته ارزشهای بومی، فرهنگها و خرده فرهنگها را مورد هجمه قرار دهند و شاید یکی از راهکارهای عملیاتی ما برای این مقابله این است که ما ارزشهای فرهنگی خودمان را بشناسیم، اینها را تبیین و تقویت کنیم و توجه داشته باشیم که برنامههای آگاهانه و ناآگاهانهی دشمن در این زمینهها حقیقتی است که نسبت به آنها باید تدبیر شود و مقابله شود.
• اگر حضرتعالی فی الجمله نسبت به کل سؤالات، نحوهی سوالات یا رویکرد این مصاحبه نقد، انتقاد یا پیشنهادی دارید بفرمایید.
اولاً ما حوزویان و ثانیاً مسئولان فرهنگی کشور به معنای عام کلمه به نظرم خیلی بیشتر از آنچه امروز وجود دارد باید نسبت به مسئلهی اخلاق و تربیت در جامعه اهتمام عملیاتی داشته باشند.
در کشور نیاز به دهها مؤسسه و دانشگاه اخلاق و تربیت داریم که نسبت به مسائل اخلاقی و تربیتی چه از بُعد نظری و بُعد عملیاتی اقدام کنند. اگر امروز برای نسل آینده اقدامی انجام نشود، چند سال دیگر با مشکلات چند برابر امروزی روبهرو خواهیم بود و هر چه این مشکلات بیشتر و سیلوارتر شود، جلوگیری از آنها سختتر خواهد شد.ضمن اینکه اگر همهی ما در بُعد نظری و بُعد عملی، راهبردها و راهکارها در مسائل اخلاقی و تربیتی اهتمام کنیم و حتماً آن زمان خودمان نیز شاهد ثمرات شیرین آن خواهیم بود.
خلاصه راهکارها:
1. ترویج سنت های خوب گذشته در جامعه امروزی و الگوگیری از آن می تواند به تقویت اخلاق کمک کند و به تبع آن از ضعف های اخلاقی جلوگیری کند.
2. اخلاق نیاز به آموزش دارد و اتوماتیک اتفاق نمیافتد. بیاخلاقی عقبماندگی و انحطاط است. و مردم به صورت طبیعی ممکن است عقب بیافتند، پس باید آموزش ارائه شود.
3. مظلوم واقع شدن مسئلهی امربهمعروف و نهیازمنکر در سایهی بیتفاوتی جامعه از دیگر مسائلی است که باید مورد توجه مسئولان قرار گیرد.
4. یکی از سادهترین راهکارهای نهادینه سازی امربهمعروف و نهیازمنکر، استمرار برنامههای صداوسیما، توجه به ظرفیت های فضای مجازی، سطح تبلیغاتی شهری و عملکرد مسئولان است.
5. حکومت در مبحث اخلاق باید دخالت کند. حساسترین کاری است که اتفاق میافتد عمل خودشان به توصیه های اخلاقی است.
6. تدوین منشور جزئی اخلاق در رشته های مختلف داتنشگاهی باید صورت گیرد.
7. شخص مسئول باید به گونهای زندگی کنند که به عنوان الگوی مردم قرار گیرد. هر قدر اختیارات و قدرت افراد بیشتر، مسئولیت نیز به همان مقدار بیشتر خواهد شد.اگر کسی میتواند مرکز فرهنگی ایجاد کند، باید این کار را انجام دهد و مردم را به مسائل فرهنگی و اخلاقی هدایت کند.
8. جامعهی نیاز به آموزش و تربیت اخلاقی دارد، یعنی باید شناخت و انگیزهی جامعه در مسائل اخلاقی و تربیتی ارتقاء پیدا کند، باید ارزشها به درستی تبیین و حمایت شوند.
9. جامعه ایرانی و به خصوص نسل آیندهی آن باید با ارزشهای بومی خودش آشناتر شود و روی اینها کار شود، نه تنها آموزش داده شود، یعنی باید در ضمن آموزشها کار تربیتی صورت بگیرد.
10. ارزشهای اخلاقی باید برای نسل آینده تبیین و در وجود اینها راسخ شود و لذا نقش مهم و اساسی آموزش و پرورش جزء مواردی است که اهمیت دارد.
11. سیاست کلان جهانیسازی و رفتن به سمت دهکدهی جهانی موجب شده که طراحان این مسئله رفته رفته ارزشهای بومی، فرهنگها و خرده فرهنگها را مورد هجمه قرار دهند و شاید یکی از راهکارهای عملیاتی، برای این مقابله این است که ما ارزشهای فرهنگی خودمان را بشناسیم، اینها را تبیین و تقویت کنیم و توجه داشته باشیم که برنامههای آگاهانه و ناآگاهانهی دشمن در این زمینهها حقیقتی است که نسبت به آنها باید تدبیر و مقابله شود.